بهترین ها
دانلود عـکس. کلیپ.موزیک.برنامه و...
درباره وبلاگ


دانلود جدیدترین عکس .کلیپ.فیلم.موزیک
آخرین مطالب
نويسندگان
دو شنبه 23 اسفند 1389برچسب:شعری, مورد, امام, زمان (عج), :: 11:2 :: نويسنده : سعید

ای تیر نگاهت به دل زار کجایی

ای روی گلت شمع شب تار کجایی

آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم

آرام وقرار دل بیمار کجایی

گویم به که مانی که خلایق بشناسند

در مشکل من فاطمه رخسار کجایی

هر جا که تو هستی دل حسرت زده انجاست

خود گو به من خسته گو ای یار کجایی

مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند

چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند

زخمی بود که بر تن مجروح من رسد

با هر اشاره ای که سرت را نشان دهند

ای سر چنین که بر سر نی جلوه گر شدی

ترسم که کودکان تو از غصه جان دهند

ای میر کاروان خبری هم ز ما بگیر

بنگر چه رنج ها که بر این کاروان دهند

ما را برند بر سر بازار روزها

شب ها به کنج خلوت زندان مکان دهند

بیم گنه مدار موید که روز حشر

بر دوستان فاطمه خط امان دهند

 سید رضا موید خراسانی

منبع : شیعتی

دو شنبه 23 اسفند 1389برچسب:شعر ,شهادت ,حضرت, رقیه (س), :: 10:59 :: نويسنده : سعید

پلکی مزن که چشم ترت درد میکند

پر وا مکن که بال و پرت درد میکند

میدانم اینکه بعد تماشای اکبرت

زخمی که بود بر جگرت درد می کند

با من بگو که داغ برادر چه کار کرد

آیا هنوز هم کمرت درد میکند

مانند چوب خواهش بوسه نمیکنم

آخر لبان خشک و ترت درد میکند

 لبهای تو کبود تر از روی مادراست

یعنی که سینه پدرت درد میکند

می خواستم که تنگ در آغوش گیرمت

یادم نبود زخم سرت درد میکند

کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو از 

 این حجمه های سنگ سرت درد میکند

دو شنبه 23 اسفند 1389برچسب:شعر ,مصیبت ,حضرت ,رقیه, :: 10:56 :: نويسنده : سعید

مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود

زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود

درد رقیه تو پدر جان یتیمی است

درد سه ساله تو مداوا نمی شود

شأن نزول رأس تو ویرانه من است

دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود

بی شانه نیز می شود امروز سر کنم

زلفی که سوخته گره اش وانمی شود

بیهوده زیر منت مرحم نمی روم

این پا برای دختر تو پا نمی شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند

خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود

چوب از یزید خورده ای و قهر با منی

از چه لبت به صحبت من وا نمی شود

کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر

این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود

                                                                      محمد سهرابی

الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی

تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی

شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید

سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی

دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید

الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی

فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها

تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی

ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن

تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی

نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی

یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی

تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی

تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی

دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته

تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی

به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری

به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی

ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری

دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی

دو شنبه 23 اسفند 1389برچسب:شعر, در باره, امام, زمان, :: 10:24 :: نويسنده : سعید

چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود

مایل به سیر و گشت و تماشا نمی شود

عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی

لبهای من به خنده دگر وا نمی شود

خواهان حرکتیم ولی غیر ممکن است

پایی که سست گشت توانا نمی شود

با جان و دل قبول نمودیم بار عشق

گفتیم پشتمان که دگر تا نمی شود !

غافل از اینکه عارضه عشق در جهان

تنها غمی بود که مداوا نمی شود

آنگه به اشتباه خود آگه شدم که هیچ

راهی برای فیصله پیدا نمی شود

حالا نه اینکه پشت من از دوریت خمید

طوری خمیده است که بالا نمی شود

یار غریب ، این کلام تو در خاطرم پرید

حق با تو بود ،  فاصله معنا نمی شود


منبع : سایت شیعتی

فاطمه! ای ماه محمد (ص) نشان
خاک‌نشین حرمت عرشیان

 

ای نگهت مایه‌ سرمتی‌ام
هستی تو فلسفه‌ هستی‌ام

 

خنده‌ بزن ای گل احساس من
سوسن من یاسمن و یاس من

 

خنده بزن تا که بخندد خدا
لب بگشا تا همه گردد فدا

 

ای تو جگرگوشه‌ ختم رسل
بلبل من، سنبل من، برگ گل

 

خنده بزن، گل متبسم شود
موسی دل تا متکلم شود

 

ای صنم پرده‌نشین خدا
عشق علی (ع)، ماه گزین خدا

 

چشم بگردان که بگردد فدک
ای به فدایت همه انس و ملک

 

در نمک خوان خدا فاطمه (س)
جان جهان، جان خدا فاطمه (س)

 

مادر گل‌های بهشتی تویی
غرق شدم، صاحب کشتی تویی

 

فلسفه‌ عشق تو را از برم
این دل خونین و دو چشم ترم

صورت آفاق اگر نیلی است،
من به گمانم رد آن سیلی است
شاعر : امیر علی مصدق

شب تاریک که ریزد به زمین نور مه از دامن صحرا ،به فلک نور دگر سر زند از طلعت زهرا(س) ،  که از آن نور سماوات شود محشر کبری همه گویند که این نور حسین است، عیان از رخ ام الحسنین است، که بر ختم رسل  نور دو عین است، حسین است حسین است، که شب تا به سحر همسفر دخت رسول است، بگو مونس زهرای بتول است، که ای مادر فرخنده منم نور دو عینت ، گل نورسته حسینت، به خدا نور عیانم، به نبی روح روانم، به علی تاب و توانم، به جنان سید و مولای جوانان جنانم، به جهان رهبر آزاده مردان جهانم، به سما مهر فروزان، به زمین کشته‌ی شمشیر و سنانم، انا عطشان، انا مظلوم، انا عریان، انا مجروح، منم مونس دلهای شکسته، منم آن کشتی در خون دل خویش نشسته، که خدا خوانده ز آغاز جهان فلک نجاتم، به حیاتم به مماتم، به خداوند مجیدم، به جوانان رشیدم، به عزیزان شهیدم، به همه خلق امیدم همه خوانند به خون گلویم هر شب و روز خدا را.



ادامه مطلب ...
جمعه 13 اسفند 1389برچسب:شعر, وداع ,طرح, ولایت, :: 14:4 :: نويسنده : سعید

این شعر در انتهای مراسم مناجات شعبانیه در تاریخ ۱۶ مرداد ۸۹ در مسجد الزهرا دانشگاه شهید بهشتی تهران اجرا شد و مخصوص همان فضای دانشجویی می باشد لذا عزیزان مداح این شعر را با اشعاری که برای مراسم عمومی خوانده می شود اشتباه نگیرند و در جای دیگری استفاده نشود.

 

     وقت رفتن رسیده                  به دلم غم دمیده      

تا سحر زار می زنم            میریزم اشک ز دیده

گریه می کنم خدا                      تا دل آرم بگیره

این دل مرده من                  یه کمی جون بگیره

یاد  اون روزها بخیر                   تو نماز جماعتا

دلامون پر می کشید        کم کمک سوی خدا

یادش بخیر یادش بخیر            دعا کمیل اولی

چه حالی بود چه شوری  بود توی مناجات علی

یادش بخیر یادش بخیر    روضه های امام رضا

چه گریه و زمزمه ای      بودش میون بچه ها

چه حالی بود چه سوزی بود تو دعای توسلا

با قلبای شکسته مون داد می زدیم خدا خدا

خدا خدا خدا     خدا خدا خدا 

الوداع بچه های ولایتی

الوداع خادمای ولایتی

الوداع ای جوونای با صفا

الوداع عاشقای امام رضا

الوداع نماز خونا روزه دارا

الوداع گریه کنا عزادارا

الوداع دعا کمیلای علی

الوداع سربازای سید علی

الوداع زمزمه سبز دعا

الوداع ای رفیقای شهدا

الوداع سحرهای خوب دعا

آل یاسین و دعا عهد آقا

الوداع گریه و شور و زمزمه

الوداع گریه کنای فاطمه

 

جمعه 13 اسفند 1389برچسب:شعری , فراق, امام, عصر, :: 14:0 :: نويسنده : سعید

کم کم دلم از این و از آن سیر می‏شود

با چشم مهربان تو تسخیر می‏شود

این خواب‏ها که همسفر هر شب من است

یک روز مو به مو همه تعبیر می‏شود

فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است

تعجیل کن عزیز دلم دیر می‏شود

جمعه 13 اسفند 1389برچسب:شعر, وداع, ماه, رمضان, :: 13:56 :: نويسنده : سعید

قسم به عشق جدایی ز آشنا سخت است
جدایی از سحر و محفل دعا سخت است
برای دیده شب زنده دار خود گریم
قسم به اشک سحر دوری از بکا سخت است
صفای هر دل عاشق مرو مرو رمضان
دوباره رویت دلهای بی صفا سخت است
بیا مرو که شیاطین دوباره می آیند
بدون جلوه تو انس با خدا سخت است



ادامه مطلب ...

 

الوداع ای حرم خون خدا

الوداع پادشه کرب و بلا

الوداع ضریح شش گوش آقا

الوداع ای شهدای سر جدا

الوداع گریه و شور و زمزمه

الوداع شاه شهید علقمه

الوداع سینه زنا ، گریه کنا

الوداع عاشقای کرب و بلا

الوداع ای حرم امن خدا

الوداع ای سرزمین نینوا

الوداع ای سرزمین خاک و خون

ناله انا الیه راجعون

دلا بزم حسین بن علی دعوت نمی خواهد

اگر خواهی بیا این آمدن منت نمی خواهد

به هنگام عزاداری ریا را دور کن از خود ،

که اینجا معرفت می خواهد و شهرت نمی خواهد

اگر خواهی که هیئت را کنی بازیچه دستت

حسین از مردمان بی خرد بیعت نمی خواهد



ادامه مطلب ...
پيوندها
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و آدرس acf.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 856
بازدید هفته : 874
بازدید ماه : 2581
بازدید کل : 364623
تعداد مطالب : 291
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه